۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

بمان و مرا نظاره كن ( شعری از یک دوست )

بمان و مرا نظاره كن
ترس فراغ تو،حتي
روي تورا،لمس دستان تورا،بوسه عاشقانه تورا...
تلخ مي كند
نگاه تو
نگاه تو ، نميدانم آيا مرا به كجا مي برد؟
آرامش نگاهت مرا به كانون درياي چشمانت دعوت مي كند
و من تنها
در بحبوحه دريا دچار آن موج تلخ پهن پيكر مي شوم؛
جدايي ات...
و غرق مي شوم
اما باز تو
فقط تو هستي كه مرا نجات مي دهي
به من...
به اين غريق تلخ بو
زندگي دوباره مي بخشي
چشمانم كه باز مي شود و تورا مي بينم
فقط مي گويم...
بمان و مرا نظاره كن

۱ نظر:

sister گفت...

عزيزدلم خيلي زيبابودوسوزناك تورابه دستان پرمهرجان جانان ميسپارم.خواهرتn