۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

گورستان

دست و دلم می لرزد
گویی قلبم فراسوی زمستان را می تپد
و گورستان عشق را با چنگ حسرت و تقلا میکاود
در این گورها حتی جنبنده ای برای گریان شدن نیست
دیوارهای تعصبی زخمی تا آسمان قد برافراشته اند
و تیغ های بد بینی چشمها را خونین کرده است
چشمه ساری برای عریان شدن نیست
چشمانم عطش پرواز را زمزمه می کند
و آسمان را به شوق اوجی پر شور می بوید...
و امید .... هر لحظه جان میبازد...

۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

بمان و مرا نظاره كن ( شعری از یک دوست )

بمان و مرا نظاره كن
ترس فراغ تو،حتي
روي تورا،لمس دستان تورا،بوسه عاشقانه تورا...
تلخ مي كند
نگاه تو
نگاه تو ، نميدانم آيا مرا به كجا مي برد؟
آرامش نگاهت مرا به كانون درياي چشمانت دعوت مي كند
و من تنها
در بحبوحه دريا دچار آن موج تلخ پهن پيكر مي شوم؛
جدايي ات...
و غرق مي شوم
اما باز تو
فقط تو هستي كه مرا نجات مي دهي
به من...
به اين غريق تلخ بو
زندگي دوباره مي بخشي
چشمانم كه باز مي شود و تورا مي بينم
فقط مي گويم...
بمان و مرا نظاره كن

۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

ارنست شاکلتون

مهم‌ ترین تلاش سر ارنست شاکلتون ،(طی کردن قطب جنوب با پای پیاده در سال 1914 ) زمانی پایان یافت که کشتی او دردریای ودل به توده‌ای از یخ برخورد کرد و غرق شد.
شاکلتون و 27 نفر از مردانش قبل از اینکه به جزیره‌ کوچکی برسند، مدت 5 ماه بر روی یک تکه یخ شناور و در حال ذوب شدن زندگی کردند و در تمام این مدت با سرمایی کشنده دست و پنجه نرم کردند.
شاکلتون به همراه گروه کوچکی از افرادش 800 میل را با یک قایق کوچک سپری کردند و نهایتاً به یک ایستگاه شکار وال رسیدند. او در آنجا یک کشتی یافت و بازگشت تا بقیه‌ افرادش را نجات دهد.
شاکلتون به دلیل اینکه توانست پس از گذشت 634 روز طاقت‌فرسا تمامی افرادش را نجات دهد، الهام‌بخش بسیاری از افراد در زمینه‌ تحقیق درباره رهبری بوده است. درسهایی که می‌توانیم از او بیاموزیم:

ارتباط. بلافاصله پس از غرق شدن کشتی، شاکلتون به افرادش گفت که سریعاً موقعیتشان را ارزیابی کنند. البته او یک طرح اقدام نیز آماده کرد. او به طور مرتب با افرادش در ارتباط بود و به دقت سعی می‌کرد انگیزه و روحیه‌ آنها را حفظ کند.

حفظ رهبری. شاکلتون می‌دانست که هر چه بحران عمیق‌تر شود، ممکن است برخی افراد آرامش خود را از دست داده و تصمیمات و اختیارات او را زیر سؤال ببرند. او ضمن اینکه از همه‌ افراد می‌خواست تا کمک‌ کننده باشند، به هیچ کس اجازه نمی‌داد در این مورد شک کند که او مسئول همه چیز است.

تیزبین و خوش‌بین بودن. شاکلتون همه‌ طرحها و راه‌ حلهای جایگزین را بررسی می‌کرد. به همین دلیل، تمامی عقایدودیدگاههایش مورد اطمینان افرادش بودند.

دخالت دادن همگان. برای حفظ اتحاد، وفاداری وتمرکز گروهی که ازافراد مختلف تشکیل شده بود، شاکلتون به همگان اطمینان داده بود که وظایفشان در رفاه گروه نقش بسزایی دارند.

کار تیمی. شاکلتون تفاوتها را به حداقل رساند و بر احترام و ادب دو جانبه تأکید کرد. او همواره بر این پیام تأکید می‌کرد: «ما یکی هستیم. با هم زنده خواهیم ماند و با هم خواهیم مرد.»ا

۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

استخوانهایم را می شنوم
در تاریکی های نچندان دور
گویی تگرگی بر شانه های منفور شیروانی
مدهوشم از ترانه ای که ناگزیرم از شنیدنش
... و بی قرار از جامی که لبالب آتش بود.
در تجسد روحم مرگ چلچله را تماشاگرم
و محزون از تاراج آشیانه اش ... لب را به تیغ دندان سپردم
فریاد در مسلخی نمناک را سکوت کردم
. و تگرگ همچنان می بارد...

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

............


میرانا

صدایی در گوشم زمزمه می کند

باید رفت

با...با ... باید باید باید بای...ید رفت ر فت رفت

باید رفت!

صدایش آشناست

او را میشناسم !

او همیشه با من است

قبل از تکرار اولین لحظه

قبل از اولین تاریکی

قبل از اولین روزنۀ نور

قبل از اولین گریه...

باید رفت!!!!!!!

۱۳۸۷ آبان ۲۵, شنبه

گندم

پشت به نیاکانم رو به جلو حرکت خواهم کرد
فارق می شوم از هر چه که بود وآنچه خواهد شد
رهای رها
حتی خودم را نیز پشت سر خواهم گذاشت
می آیم هر نفس با هر دم و بازدم ...
همچون نوسان انسان تا گندم
همچون طلوع و غروب
حتی خویشتنم را پشت سر خواهم گذاشت
همچون باد
همچون خاک
همچون آب
همچون نوسان گندم تا انسان
فارق